زمزمه های جوهرآلود گم شده
دختر پرسید: ما کجا هستیم؟ _این سوال جواب ندارد. خیلی زود خودت خواهی دید. بویی به مشامت خواهد خورد. دختر پرسید: من کی هستم؟ _خواهی فهمید. +کی؟ _ وقتی کبریت دهمت تمام شود. کبریت دختر داشت خاموش میشد. _تا وقتی کبریت روشن است، می توانی بیدار شوی. ولی نمی دانم چه طور. خودم که نتوانستم.
نوشته شده در پنج شنبه 103/4/14ساعت
4:18 عصر توسط شکسپیر پنهان در کمد| نظرات ( ) |